سفارش تبلیغ
صبا ویژن


فقط خودم و خودش

 نگاه کن که چی بودم چی شدم

یادته که خنده هام قطع نمیشدن

همه دورو وریام بهمون حسودی میکردن که چرا عشقم صدات میکردم

یادته که خودت میشناسی منو میگفتی نیست از من احساسی ترو

بیخیال الان کجایین میدونستم یه روز دور میندازی منو

کنارت قدم میزدم ولی نمیدیدی منو

التماس عزیزم از پیشم نرو

به این شب قسم که نمیبخشمت وقتی تو بغله یکی دیگه صبح شد شبت

هر چه قدر که راه اومدم باهات گفتی فقط وقتمو تلف کردم باهات

بگذریم عزیزم حالت چطوره

حالا من نیستم کردی وقتتو آزاد

برس به خودت حالا تا میتونی

برا تنهایی دعا کن تو که تنها نمیمونی

بعد رفتنت اسمه غم از یاد بردم سیر شدم از بس از بیخ خوردم

پیشه هر نا نجیب سفره ی دلم باز شد

یه روز میبینی یه گوشه ای زخمی مردم

نگام فقط رو تو بودو خنده هات

دیدی جوونیمو ریختم به پات

همیشه رو همه حرفام بودم

رفتیو من موندم چشم به راهت

هنوز جایه پاهات رو دلم

نبود نداشتی تو حسی رو دلم

هنوز جایه خالیت کنارم

عکساتم سوزوندم با ته سیگارم

شروعه داستانه منو تو با یه دنیا حسرت

تو خوبه .. باشه من بد

هر چی بودم من نامرد نبودم

میمردم با صدایه خندت

اصا به اسمه تو اون چشمایه نازت

چشایی که چرخید به سمته یه عشقه تازه

نمیتونم ببینم کناره اونی

یادت رفت میگفتی پیشم میمونی

روزا زود گذشت یا تو از من گذشتی

گفتی برمیگردم رفتی برنگشتی

نه فکرت نمیره از یادم

کجایی هر شبو من با بغض میخوابم

تنهایی نکشیدی شباتو گریه نکردی

بخند که یه روز برمیگردی که فاصلست

حتی بینه اسممون

روزی که هیچی نمیمونه از عشقمون

ببین من قید خودمم زدم تو که واسم جایه خود داری

تازه اولشه که دوست داری اونو

یه روزم اونو تنها میذاری

تو عادته نمیتونی با یه نفر باشی

حتمن باید یکیو از بیخ بپاشی

کنارت بودش یه روز هر کی که رسید

ولگردی کن ببین به کجا میرسی

همه چیز از اونجایی شروع شد که اومدم پارسی بلاگ یه وبلاگ درست کردم درست 26 خرداد ماه بود . دختری رو دیدم که عاشقش شدم اولا اقلا یک سلام بهم می کرد ولی الان ؟

سعی کردم بهش بگم عاشقتم نمی شد . مرداد ماه بود رفتم وبلاگش گفتم عاشقتم گف چرا ؟ گفتم مگه عاشقی چرا هم داره ؟ گف اره . نابودم کرد اونجا رفتم ی هفته پیدام نشد دوباره برگشتم گفتم ولی من می خوامت میشه عشقم بشی ؟ گف نمیدونم باز پیدام نشد شهریور اومدم سرد شده بود باهام به زور جواب سلام داد من عاشقش بودم ولی اون داداش صدام میکرد . مهذر اومدم گف مزاحمم نشو گفتم چرا عزیزم ؟ گف عشق دارم برا دومین بار نابود شدم گفتم عشقت کیه ؟ اسمه لعنتیشو گف . خراب شدم باز هیچی نگفتم .. گفتم اخه من از اون زود تر بهت پیشنهاد دوستی دادم گف ب من چه ؟ باز نابود شدم . بهش گفتم هر کاری تو بخای برات میکنم برات کم نمیزارم گف نمی خوام . گفتم مثه این پسره میشم گف یه تار موشو نمیدم به صد تا مثل تو باز نابود شدم . دل شکست باز شکست خعلی شکست  گریه پشت گریه تیغ پشت تیغ به جایی نرسیدم تا اینکه فهمیدم ازش جدا میشه گفتم امیدی هست پس رفتم گفتم حالا میشی عشقم ج نداد . دیگه ندیدمش گف برو خداحافظ . شکستم باز ولی فریاد می زنم جیغ میکشممم محکم میگم عاشقتم   دوست دارم خعلی فقط بیا ببین که برات کم نمیزارم اون مال منه باید مال من شه دست بر نمی دارم حالا بشینین و تمشا کنین کوتاه نمیام


نوشته شده در شنبه 94/12/8| ساعت 1:13 عصر| توسط خودش میدونه اسممو| نظرات ( )















قالب جدید وبلاگ پیچک دات نت