فقط خودم و خودش
آخر با که بگویم درد این دل شکسته را، آخر با که بگویم که قلب من عاشق فردی است که با سنگ بیابان فرقی ندارد قلب من عاشق قلبی است که اصلا قلب نیست دلم میخواهد آنقدر فریاد بزنم تا صدای فریادم قلب خدار را به لرزه اندازد دلم میخواهد فریاد بزنم و دیوانه وار به خدا بگویم آخر ای خدای خوب من چطور بنده ای آفریده ای که از عهده اش برنمیایی تو چطور میتوانی این همه بی عدالتی را ببینی و دم نزنی مگر نه آنکه میگویند تو بخشنده ای اگر مرتکب خطایی شدم مرا به بزرگی خودت بببخش و اینگونه مرا عذاب نده مگر نه اینکه میکویند تو رحیمی پس چرا به من رحم نمیکنی........... از REZA به پایان رسیده ام اما نقطه نمی گذارم … یک ویرگول میگذارم ، این هم امیدیست ، شاید که برگردی … دیروز هرچه می نوشتم عاشقانه بود
از امروز هرچه بنویسم صادقانه است عاشقانه دوستت دارم به سلامتیه اونی که دلم تنگ میشه واسش،اماوقتی روبرومه،دلش از سنگ میشه بازم،به سلامتیه اون که،هرکی رودید خنده کرده،تامنو جایی میبینه،زودی اخماش برمیگرده،به سلامتیه اون که،واسه رفتنش گریه کردم،دورهم نششتو گفتو واسه اشکام خنده کردن،به سلامتیش که هرشب،چشام ابریه،میباره،اما اون کنارشو سر،روی شونه هاش میذاره..." دلـــــــــــــم گرفته مث غروب پاییز پس هر دو مون دلمو ن زود میشکنه عزیزم نبینما دلت بشنکنه نه نشکنه اصلا هر چی شده فدای یک تار موت
خدایا به او بگو با تمام سرسختی هایش دوستش دارم آری بازهم میگویم تو را باتمام بدیهایت دوستت دارم اگر چه تو همیشه در مقابل چشمهای اشک آلومد من غرق در شادی های خود بودی خوش باش که شادی ات را میخواهم،خوش باش که خوب ببینمت،افسوس که نمیدانی نه بدیت را گفته ام همیشه با خود اندیشیده ام که تو در چه خیلی و من درچه خیال.....
خنده ام میگیرد خنده ای که از گریه غم انگیزاست،آری محبوبم من روزهای سختی را پشت سرگذاشتم اما فراموش نکن چشمهای من آن همه اشک را بدرقه راهت کرد که تنها به تو بفهماند که دوستت دارم در این دنیای پر هیاهو چشمهای من فقط چشمهای تو را مینگرد ........
ای کاش آن قلب سنگی ات که درون سینه ات یخ بسته ذره ای از قلب من خبر داشت و حس میکرد که چطور با تو یک رنگ و صادق هستم....
میبوسم قلب سنگی تو را که صادق بودی و با شهامت نخواسته و نمیخواهی که به دروغ با من باشی.......
قالب جدید وبلاگ پیچک دات نت |